چقدر نوشتن برایم دشوار می شود، گاهی. احساساتم چِنان روی مغزم آوار می شود، از چشم اشک در دل غم و در قلم پراکندگی و نفرت و انحطاط. از آن جا که سعی ام رَستن از دام و دانه بوده، موسیقی زبانی است که هنوزم میفهممش و ویرانم می کند. گاهی بر علیه ملودی ها قیام می کنم اما نافرجام . 


در کشور ما آزادی هرگز ارزشی نداشته. بنابراین زنجیرپرستی و خیل عظیم بردگان وجود داشته. کسانی که ملیجک پنداری عجیب و غریبی داشتن. سندروم ملیجک یا اضافی - زشت، بودن باعث شده زشت ها و اضافی ها برای پنهان حس و واقعیت نامطلوبشان تبدیل به یک اکثریت و در یک اکثریت باقی بمانند. ما منشویک هایی هستیم که جهانی عاری از لنین و استالین می خواهیم. اما بلشویک های شیخ و شه پرست وبال آزادی اند. راه زیستن توسط اکثریت بلشویک یا ملیجک ها بسته شده. گناهی ندارد شیخ و شه وقتی احمق بیمار بسیار است.

بردگان اکثریتی عامل انحطاط اند. مانس اشبربر میگه دیکتاتور تنها نیست و او برخوردار از قدرت توده های مردمی منحط است. 


با شناخت حکومت ایران پَی نخواهید بُرد که مردم ایران چگونه هستن امّا با شناخت مردم پَی خواهید بُرد که حکومت چگونه است. دوازده سال پیش پَی بُردم این کشور جای زیستن نیست و ابدالاصلاح است. مردمی سلسله مراتب طبقاتی رُ بجهت احتیاجات عصبی حفظ و اِحیا می کنند. پیوستگی استبداد از این مردم خون آشام ساخته.


بشنوید



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها